Bad boy | فیک جانگ کوک | پارت ۲
وقتی داشت میبوس•یدت ، تو داشتی به دوست پسرت فلیکس فکر میکردی . فلیکس خونه منتظرت بود و تو داشتی با رییست.....هعی ولش کن .
تمام لباسات از تنت در اومده بود . کوک ازت دست کشید و لباس خودشو در آورده بود،
کوک: بیبی گرل،میتونی ی سو••اری خوب بهم بدی؟
ا.ت: ک...کوک.....
تا خواستی حرف بزنی دیدی که وار••دت کرده ،
حس کردی که کم کم داره جل•و عقب•ش میکنه و بعد سرعتشو زیاد کرد......
کوک: نا•له کنبیب ......نا••له کننن
اون موقع فقط داشتی به دوس پسرت فک میکری...
کوک: اوه...ا.ت تو..تو پری••ودی؟
ا.ت: چی...نهههه نیستممم
کوک: خ..خب پس داری پا••ره میشی ، خوبه
ا.ت : چی؟ همین الان درش بیار!
کوک : اصلا....تازه اولشه، ا.ت دا•گ•ی شو وگرنه به دوس پسرت......
ا.ت: نهههه، هرکاری که بگی میکنم
همون لحظه با خودت گفتی: که کجا میدونه دوست پسر دارم؟
صلم دوبارع...منتظر پارت ۳ باش
تمام لباسات از تنت در اومده بود . کوک ازت دست کشید و لباس خودشو در آورده بود،
کوک: بیبی گرل،میتونی ی سو••اری خوب بهم بدی؟
ا.ت: ک...کوک.....
تا خواستی حرف بزنی دیدی که وار••دت کرده ،
حس کردی که کم کم داره جل•و عقب•ش میکنه و بعد سرعتشو زیاد کرد......
کوک: نا•له کنبیب ......نا••له کننن
اون موقع فقط داشتی به دوس پسرت فک میکری...
کوک: اوه...ا.ت تو..تو پری••ودی؟
ا.ت: چی...نهههه نیستممم
کوک: خ..خب پس داری پا••ره میشی ، خوبه
ا.ت : چی؟ همین الان درش بیار!
کوک : اصلا....تازه اولشه، ا.ت دا•گ•ی شو وگرنه به دوس پسرت......
ا.ت: نهههه، هرکاری که بگی میکنم
همون لحظه با خودت گفتی: که کجا میدونه دوست پسر دارم؟
صلم دوبارع...منتظر پارت ۳ باش
۲.۴k
۲۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.